ارتمیسارتمیس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 29 روز سن داره

لحظاتی با من ودخترم

اولین واکسن

عزیز مامان تو 2ماهه شدی وباید واکسن میزدی من هیچ تجربه ای نداشتم خیلی استرس داشتم به توصیه خاله نرگس بهت استامینوفن دادم وصبح با هم رفتیم درمانگاه ،مامانی وقتی امپولو به اون رونای قشنگ وتپلت زدن خیلی گریه کردی انقد که اشک منم در اوردی،هیچوقت یادم نمیره تو خونه انقد بیقراری کردی که من زنگ زدم به خاله نرگس وگریه میکردم روز سختی داشتی مامان جان اتا اومد ارومت کرد شب من بیدار بودم ولی تو تب نکردی ...
26 فروردين 1393

مامانی خوش اومدی

سلام دخترم خوش اومدی ارتمیس جان هم به این دنیا هم به نی نی سایت،گلم به اغوش گرمو خسته مامان خوش اومدی،میدونم که اومدی تنهاییامو پر کنی مامانی به تنهاییام خوش اومدی،نمیدونی با اومدنت چی کار کردی تو با حضورت دنیارو دوباره به من دادی دنیایی که خیلی وقت بود ازش ناامید بودم دنیایی که دیگه برام معنی نداشت.اره مامانی تو زندش کردی ازت ممنونم ودستای پاکو کوچولوتو میبوسم ...
26 فروردين 1393

مامانو ببخش دخترم

دخترم مامانو ببخش،گلم ببخش که نتونستم مثل همه بچه ها برات جشن بگیرم ،عزیزم شرمندتم نمیدونی مامان چقد غصه خورد که نتونست واست جشن بگیره نمیدونی از این که به خاطرت کاری نکردم چه قدر ناراحتم،عزیز دل مامان یه روز بزرگ میشی اونوقت برات همه چیزو توضیح میدم فقط بدون که بابا از غصه مریض شده تصمیم گرفتیم یه روز برات جبران میکنیم ...
25 فروردين 1393